خاطرات پیتزایی
سلام امروز اومدم براتون اتفاق های دیروز رو تعریف کنم 😐 صبح که چه عرض کنم ساعت ۱۱ که واسه مامانم ساعت ۶ ظهره بیدار شدم البته اگه خواهر جونم میزاشت تا ساعت ۱ میخواستم بخوابم 🥺😕 دلیل : پریروز تا ساعت ۳ نصف شب 🌃 بیدار بودم و داشتم فیلم سینمایی میدیدم اسم فیلم : مرد عنکبوتی شگفت انگیز ۳و۴ 🕷️ از شانس بد من ناهار آبگوشت داشتیم،من اصلا آبگوشت دوست ندارم ولی خواهرمن اصلاً به من نرفته چون اون عاشق آبگوشته 😵😵🤢🤢🤮🤮 ومن بیچاره نهار هیچی گیرم نیومد اما خوبیش اینکه عادت کردم چون ما بیشتر وقت ها آبگوشت داشتیم که من ازش متنفرم من و خواهرم خیلی قشنگ صدای تلویزیون رو گذاشتیم رو ۱۰۰ و با صدای آهنگ قر...